کد مطلب:277073 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:208

عقیده به ظهور حضرت مهدی اختصاص به اسلام ندارد
اسناد و مدارك موجود تاریخی نشان می دهد كه این اعتقاد، یك اعتقاد جهانی و همگانی و عالم گیر است و منحصر به اسلام و مذهب تشیّع و یا حتّی منحصر به مذاهب شرقی و غربی نیست. برای اثبات این مدّعا كافی است تنها به یك نمونه از اعترافات یكی از خاورشناسان متعصّب یهودی اشاره كنیم:

گلدزیهر، خاور شناس و یهودی متعصّب، درباره جهانی بودن مسأله انتظار و عمومیّت انتظار اقوام مختلف برای ظهور یك «منجی بزرگ» می گوید:



[ صفحه 58]



«اعتقاد به بازگشت و ظهور «منجی موعود»، اختصاص به اسلام ندارد... پندارهای مشابهی را می توان در میان اقوام دیگری نیز، به فراوانی یافت...

بنابر اعتقاد «هندوایسم»، «ویشنو» در حالی كه بر اسبی سفید سوار است و شمشیری از شعله آتش به دست دارد، در پایان دوره كنونی جهان، به عنوان «كال كی» ظاهر خواهد شد و سرزمین «آریا» را از دست ستمگران غاصب ـ كه منظور اقوام فاتح مسلمانند ـ رهایی خواهد بخشید.

در میان اقوام مغول، تا امروز (1910م) این عقیده شایع است كه «چنگیزخان» پیش از مرگ خود، وعده كرده است كه در هشت ـ یا نُه قرن دیگر از نو، باز در زمین ظاهر خواهد شد و مغولان را از زیر یوغ «چینیان» نجات خواهد داد.

در میان اقوام شرقی و غربی، حتّی در میان سرخ پوستان آمریكا، پندارهای مشابهی درباره بازگشت یا ظهور «منجی موعود» پدید آمده است». [1] .

عقیده به ظهور یك «مصلح بزرگ جهانی»، در نزد بسیاری از جوامع قدیمی دیده می شود. این عقیده كه در واقع همان «انتظار فرج» مسلمانان است، دارای ابعاد گوناگون فلسفی، اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و مذهبی است كه در زمینه آن، صاحبان ادیان و مذاهب، فیلسوفان و جامعه شناسان، روانكاران و روانشناسان و طرفداران احزاب و مكاتب، بحث بسیار كرده اند. و از این رو:

«یهودی، از همه فرقه هایش، در انتظار ظهور مسیح موعود است كه عدالت واقعی را در آخر الزمان در سرتاسر جهان برقرار نماید.

مسیحی، از همه گروه هایش، در انتظار بازگشت مسیح پاك است كه شالوده عدالت را در آخرالزمان در پهنه گیتی استوار سازد.

مسلمان، از همه مذاهب مختلفش، در انتظار ظهور حضرت مهدی (علیه السلام) و بازگشت حضرت عیسی (علیه السلام) است كه حكومت عدل واقعی را در آخرالزمان در سراسر جهان از كران تا كران بنیان نهند». [2] .

به امید آن روز.



[ صفحه 61]




[1] او خواهد آمد، ص 30 و 31.

[2] روزگار رهائي، ج 1، ص 59.